شکارچی زمان



قصه از کجا شروع شد؟! از اواخر فروردین، دقیقا بیست و هفتم !
تماس اول: مصاحبه پشت درهای بسته، دقیقا پنج و سی دقیقه عصر. چند روز بعد که شیراز بودم موبایلم زنگ خورد. تو مصاحبه قبول شدی !
باید همون شب برمی گشتم. برگشتم. از همون روز شروع شد. طعنه ها، تهدید ها، تعهدها، فشارها، مافیا، انزجار، نفرت !
تماس دوم: صبح روز بیست و پنج شهریور در حال سرویس دستگاه فاز سه بودیم که موبایلم زنگ خورد.گفتن بیا برای امضای قرار داد! و برای سومین بار زندگی رو از صفر شروع کردم. چهل و سه روز اورهال، کار با ویویان فرانسوی، بدون مرخصی. سخت بود، سخت بود لحظه ای که فهمیدم این همه تلاش برای رسیدن به خواسته هام ارزشش رو نداشت. همه چیز بر باد رفت.

برگردیم ;

پرده اول: اون رو ما، گروه مرگ کرده بودیم با مراکش، پرتغال و اسپانیا. یک شب بهت، یک شب آه و شب آخر، حسرت.

کجا؟ روی خط شش قدم

کی؟ 4+90

چرا؟.
پرده دوم: با پنجره بسته، با کامبک فراموش نشدنی و یک مهار فوق العاده به فینال رسیدیم. و بازهم یک لبخند اما تلخ.

پرده سوم: همه چیز روی روال بود. آسمان وستاره هایش برای ما می چرخیدند. عالی. ستودنی. مثال زدنی.
و .
 و ناگهان یک تلخی دیگر به لیست بلند بالای اتفاقات عجیب دقیقه 55 فوتبالی من اضافه شد. تمارض، اعتراض، سانتر، خروج ناموفق، ضربه سر و دیگر هیچ !

برگردیم;

Hi-Five

مسابقات روز یک شنبه پنج فروردین از پیست ملبورن با جولان سباستین فتل از تیم فراری آغاز شد. شروع فصل نچندان خوب از همیلتون ولی در میانه راه سریع ترین زمان ها و جایگاه نخست نصیب همیلتون و مرسدس شد. این فصل حوادث بسیار زیاد و درس های بزرگی برای دوست داران فرمول یک داشت; ناکامی فتل و همیلتون در گرند پری خانه ، دستور تیمی توتو ولف به بوتاس برای اجازه سبقت به همیلتون رده دومی در پیست سوچی، رسوایی بزرگ فیا برای اینکه ریکیاردیو از تیم ردبول در پیست مونت کارلو در حالی که تنها هفتاد و پنج درصد از قدرت موتور رو در اختیار داشت توانست رده نخست را به دست آورد و تایید بزرگی بر انتقاد ها و نیتی ها از این پیست خیابانی شد. واما قسمت شیرین ماجرا در مکزیکو سیتی رقم خورد، پیست هرمانوس رودریگز، جایی که لوییز همیلتون پنجمین قهرمانی خودش و پنجمین قهرمانی متوالی مرسدس رو دو هفته قبل از پایان فصل قطعی کرد.

 


1-پس از شش ماه کش و قوس های فراوان و انواع درگیری های زمینی و ماورایی، بالاخره ندای " انا الحق " طنین انداز شد و ما را به بارگاه همایونی بار دادندی. برای سومین بار دارم همه چیز رو از صفر شروع می کنم سه ردیف مانده به آخر اتوبوس می شینیم، تنها، چشمام رو می ذارم رو هم و آروم همه چیز رو به فردا می سپارم.

در دوران تحصیل همیشه می گفتن هفتاد درصد مطالعه و پشتکار و سی درصد استعداد در موفقیت و قبولی فرد تاثیر داره  ولی من همیشه معتقد بودم تو این قضیه نود درصد استعداد نقش آفرینی می کنه و مابقی نقشی بیشتر از ده درصد ندارن در اینجا هم تلاش برای رسیدن به هدف کافی نبود، بلکه شانس و تقدیر هم چاشنی کار بود و سهم مهمی در رسیدن به  این هدف گران بها داشت.

بگذریم. که تو این حوزه دست به قلم شدن، صد من کاغذ می خواد .

2-میگن وقتی رفتی پشت سرت هم یه نگاه بنداز، ما هم هستیم هنوز، یه  نگاهی هم از دور دست ها به ما بنداز ولی نه!. هممممم. نه! اگه رفتی دیگه بر نگرد، پشت سرت رو نگاه نکن، لامصب اینجوری با نگاهت دل یکی رو می تری !!

3- زندگی بدون عباس سخته ! ( این یه پی نوشت نیست یه پاراگراف گنده است.)

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

transfer24plus دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی فکرهای درهم یک مرد New HYIPs information احادیث اهلبیت(ع) آموزش php (وبلاگ یک پی اچ پی کار) خانه روانشناسی کج نویس پرشین تجهیز server6163